رهامرهام، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

رهام نفس مامان و بابا

روزهای پاییزی ما

سلام بر تک تک دوستای گلمون با یه تاخیر نسبتا زیاد اومدیم تا از رهام و کاراش بگیم. رهام کوچولوی شیطون بلای ما یکی دوهفته ای هست که خیلی پسر منطقی و آروم و بسیارحرف گوش کنی شده و دیگه اصلا اصلا اذیت نمیکنه مامانی رو.خیلی از ساعات روز رو به بازی با خودش و مخصوصا آشپزی میگذرونه .یکی از غذاهاش همین آش هست که فعلا موادشو نریخته بهترم هست که عکس غذاهای آماده شدشو نذارم چون کلا از آشپزی و غذاخوردن میفتید تازه میچشه ببینه نمکش کم نشده باشه خخخخ و بیشتر اوقاتم کمک دست مامانش میشه هرچی بهش بگم واسم میاره.با اینکه هوا خیلی سرده و ما نمیتونیم بیرون بریم ولی آقارهام زیاد بی تابی نمیکنه و کنارمامان و بابایی روزای کسل کننده پاییزی...
10 آبان 1393

16 ماهگی

ماه  هم تموم شد.هورااااااا   یکی دوماه اخیر که کمتر برات نوشتم ماشالاه کلی کار تازه یادگرفتی وپیشرفتت زیاد بوده .اتفاقات خوب زیادی هم داشتیم که از بس تنبلی کردم و ننوشتم اکثرشون یادم رفته.ولی خوب انشامونو باید از یه جایی شروع کنیم دیگه... ازنظرحرف زدن یه ذره بهترشدی و بیشتر باباتو صدا میکنی تا منو.دندونات 12 تاس و 13امی هم تازه سفید شده و به همین خاطر چندروزه تب و اسهال شدید داری.عاشق اینی که چندتاچیزو بریزی داخل یه ظرف و آب بریزی توش و تندتند قاطی کنی و همشون بزنی مثلا داری غذا درست میکنی تازه بعضی وقتا دستمو میگیری و میبری آشپزخونه تا چیزایی که لازمته و دستت نمیرسه مثل نمکدون یا بشقاب دیگه یا تکه نونی چیزی به...
22 مهر 1393

یک روزبازی و شادی با رهام (پست جامونده)

این عکسا مال هفته پیش هست که نمیدونم آفتاب ازکدوم طرف دراومده بود و آقارهام چندساعت به طور پیوسته مامانش رو اذیت نکرد و مشغول ورزش و بازی بود.البته من کنارش بودما و حق جم خوردن نداشتم و باید بروبر نگاش میکردم و هروقت آقاکوچولو دستور میفرمود براش دست و هورا میکردم ولی خوب از آویزون شدن بهم خیلی بهتربود. پست بعدی از کارای جدید رهام و اتفاقات جدید انشالاه مینویسم.الان زیاد حوصله تایپ ندارم هم خسته ام هم رهام اجازه نمیده. بریم سراغ اون روز و عکساش قربون اون لپ های پف کرده ات بشه مامان این دوتارو درحال ملق بازی شکارکردم توپ کوچولوت رفته زیر مبل و داری سعی میکنی درش بیاری ...
2 مهر 1393

رهام و قابلمه (پست جامونده)

 مامان تنبل رهام بعداز 2 هفته اومده مطالب جامونده رو بنویسه اتفاقات زیادی تو این مدتی که نبودیم رخ داده که انشالاه سرفرصت همه رو میگیم.این پست رو اختصاص دادم به قابلمه .بله قابلمه ای که یکی از بهترین اسباب بازیای موردعلاقه رهامه. ازاولین روزی که تونستی اشیارو بگیری دستت و بازی کنی باهاشون این قابلمه جز اون اشیا بوده وهست و خواهدبود.همه جوره ازش استفاده میکنی.یا توش آشپزی میکنی یا به عنوان طبل میکوبی و با صداش حال میکنی یا وسیله ورزشی میکنی و ازش بالا پایین میپری بعضی وقتام صندلیته،روش میشینی وکارتون نگا میکنی یا کلاهش میکنی و میذاری روی سرت ویا اینکه بیچاره رو سبد اسباب بازیای ریزت میکنی ... خلاصه اینکه...
30 شهريور 1393

15 ماهگی

سلام پسر ماه من    ماهگیت مبارک      یک ماه دیگه از روزهای قشنگ با تو بودن رو سپری کردیم و شما آقا کوچولوی ناز 15 ماهه شدی. عزیزدردونه مامان و بابا همیشه برات بهترین ها رو میخواییم امیدوارم توی بزرگ کردن و تربیتت هم بهترین باشیم. خیلی دوست داریم رهام جان.15 ماهگیت مبارک   ...
22 شهريور 1393

اتفاقات تازه...

((پیشاپیش از طولانی بودن پست معذرت میخوام)) سلام آقا رهام شیطون بلا خودت میدونی برا چی اینطوری شروع کردم وروجک خان... بله دیگه چون حسابی پرانرژی و بازیگوش شدی و مامانی رو خیلی خسته میکنی... الان دوستای وبلاگی میگن بچه ها همشون شلوغن رهام قیافه مظلوم و آرومی داره چرادیگه اعتراض میکنی... نه والا این بچه قیافش غلط اندازه ...آخه ازدست انرژی که داره حال و روز خوشی ندارم صبح تا شب درحال ورجه وورجه وشیطنت و خرابکاریه یه دیقه هم یه جا بند نمیشه استراحت بکنه،دیروزم اونقد نق نقو و بدعنق شده بود که آخرسر نشستم قشنگ سیر گریه کردم .ازشانسم باباییش هم دیراومد خونه تا یه ذره نگهت داره. زود به زود آب میخواستی ،تشنت نبودا الکی ک...
16 شهريور 1393

روزهای شیرین 15 ماهگی

سلام بعدازچندروز لنگرانداختن خونه باباجون(بابای مامان) و استراحت کافی برگشتیم خونه و میخواییم از اتفاقات تازه و کارهای آقارهام بنویسیم. اولین خبراینکه چندروز پیش یعنی دقیقا 3ام شهریور بابای رهام بعدازتحمل سختی هاومشکلات بسیار در یک کارخونه معتبر استخدام شدن وخداروشکر کلی تو روحیه مون تاثیرخوبی گذاشت.(محمدم انشالاه که همیشه تو همه کارهات موفق باشی و سایه ات بالاسر من و رهام باشه.) ازخود رهام اگه بخوام بگم گفتنی زیاده ولی خوب خلاصه میکنم : فندق کوچولوی ما حسابی شیطون و بلا شده و البته شیرین کاریاش بیشتر.هرکاری بکنیم زود تقلید میکنه سرپا میرقصه .دورخودش میچرخه و ملق بازی درمیاره.خیلی مودب و حرف گوش کنه و خودش برای کارای بدوخطرناک سر...
8 شهريور 1393

رهام کچل

نمیدونم چی باید بنویسم فقط اینو بدون که علی رغم مخالف بودن من بابایی بلاخره کارخودشو کرد و به آرزوی خودش که کچل کردن شما بود رسید. امان از دست این مردا...چی دیدن آخه تو کچلی بچه ها... همین دیگه... عکساتو میذارم ادامه مطلب چون دوست ندارم با قیافه کچلت صفحه اول باشی.اگه واسه یادگاری نگه داشتن نبود اینارم نمیذاشتم   اینم راننده کچل ...
28 مرداد 1393

اولین لگو یا همون خانه سازی خودمون

دوباره اومدیم با یه موضوع تازه: ساختمون سازی رهام یکی از اسباب بازیایی که خیلی برای تقویت هوش و فکروخلاقیت مفیده مخصوصا ازین سن به بعد همین لگو هست که برات خریدیم.هرروز کنارت میشینم و باهم دیگه کلی ساختمون درست میکنیم.البته تو بیشتر از  جداکردن تکه ها وخراب کردن ساخته های من خوشت میاد ولی ازهرسه چهارتا قطعه یکیرو شما میچینی.  بنابر شواهدی که حاکی از گم وگور شدن تدریجی قطعات لگو هست تصمیم گرفتم عکسشو یادگاری بذارم اینجا بمونه تا بزرگ شدی ببینی خودت     اولین تکه ای که خودت درست کردی     این یکی رو دوتایی سرهمش کردیم و شما ذوق کردی از کارمون   ...
27 مرداد 1393