رهامرهام، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

رهام نفس مامان و بابا

32 و 33 ماهگی و اتفاقاتش

1394/12/13 0:49
نویسنده : م.م
860 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام گل پسری.دیگه داریم آخرین ماه های 3 سالگیتم پشت سر میذاریم و روز به روز قد میکشی و بزرگتر میشی.

حیف این روزهای شیرین و خوب کودکی که دارن خیلی تند سپری میشن. واقعا احساس و لذتی که کنار تو کوچولوی دوست داشتنی تجربه میکنیم با هیچ چیزی تو دنیا قابل مقایسه و عوض کردن نیست.

با شیرین زبونی هات , با مهربونی هات,با شیطنت های کودکیت ,با اداها و بامزه گی هات و کلا با همه کارا و رفتارات حال میکنیم.

2 روز دیگه شما وارد 33 ماهگی میشی و ماشالاه هزار ماشالاه هر روز باهوش تر و شیطون تر میشی.هر چیزی و حرفی میشنوی حتی شده یک بار شنیده باشی حفظ میکنی.یه حرفایی میزنی که از سنت بیشتره.ولی در کل خیلی مهربون و خوش اخلاقی.زیاد علاقه ای به بغل کردن یا بوسه ونوازش نداری و ازین کارا فرار میکنی.نمیدونم خجالت میکشی یا موضوع چیز دیگه ای هس.

کارایی که این روزا بیشتر بهشون علاقه نشون میدی یکیش اینه که لاک نارنجی رنگ منو به اسم خودت کردی و هرروز 3-4 بار میاری میزنی به انگشتای پات بعدش پاکشون میکنی البته میکنیشون چون روغنیه. کارکردن با لب تاپ و ماوس رو یاد گرفتی و اکثر بازیهای تو سیستم رو خودت باز میکنی و باهاشون مشغول میشی.همچنان سریال پازل خریدن هامون ادامه داره وکم کم داریم انباری از پازل درست میکنیم تو خونه.ماشین بازی هم که عشق اول و آخرته.کارتون پاندای کونگ فوکار فعلا درصدر کارتونای موردعلاقه ات قرار داره.عاشق رفتن به بازار و فروشگاه و کلا خرید هستی.

خوردوخوراکت خداروشکر خوبه.قدووزن و کلا رشدت خوب هست .البته هم رشد جسمی هم رشد عقلی.درک و فهمت ماشالاه خیلی بالاست و به هوش و ذکاوتت واقعا ایمان دارم.دیگه با مدرسه رفتن مامان راحت کنار میای .مادر میگه بعده اینکه از خواب بیدار میشی میری تو راه پله و میگی مادر بیا منو ببر خونه اتون.مامانم رفته مدرسه و من تنها موندم.یا وقتی بهت میگم خسته هستم میگی مامان یه کم بخواب سرت خوب بشه.یه چیزی که هست اینه که یه ذره حسود هستی اونم درمورد اسباب بازیات.دوست نداری وسایلاتو به بچه های دیگه بدی تا بازی کنن ولی تو خوراکی دادن نه,اگه کسی ازت بخواد تقسیمش میکنی و تعارف میکنی که بردارن.شیرین زبونی ومزه پرونی هات هم که بیشتر دوست داشتنی ترت میکنه.خلاصه که همه چی خوب و آروم و فوق العاده است با تو.البته به جز استراحت و خواب که نداریم از دست تو چشمک

عاشق کمک کردن به مامانی,تو کار خونه همیشه دوست داری باشی,باز و جمع کردن سفره,پهن کردن لباسا تو رخت,پا کردن شیشه و میز,سبزی پاک کردن و خیلی کار دیگه ... کنجکاویت به اوج خودش رسیده و اونم فکر میکنم اقتضای سنت باشه. خیلی چرا میگی؟این چیه؟ صدای چی بود؟اونو از کجا خریدیم؟چرا باهام دعوا کردی؟ اینو چیکار میکنن و و و  کلا سوالات زیادت شده این روزا.خیلی هم شیرین و بامزه میگی او همنه دی؟ نمنه سسی دی؟با تعجب و لحن خاصی که آدم میخواد قورتت بده اون لحظه.

رنگا و اعداد و اشکال و میوه ها و حیوونا رو کامل میشناسی. تو نقاشی زیاد مهارت نداری و فقط خطوط ساده و دایره و شکل آدم رو کامل میکشی.عاشق کشیدن بینی و موی تو هستم.موهای منو همیشه زیاد و پرپشت میکشی و میگی مامان تو موهات زیاده.

برا الان نوشتن دیگه کافیه .یه کمی هم عکس آپلود کنیم .البته  خیلی از عکسای ماه قبلت پاک شدن سر همون ماجرای خراب شدن لپ تاپ و دارم از این ور و اون ور میگردم دست فامیل و آشنا ببینم عکسی ازت دارن تو اون دو ماه یا نه. حتما اگه پیدا کردم عکس جدید برات میذارم .سر فرصت بعدی دوباره میام از خودت مینویسم.

 

مامانش قربونش بشه با این ژست گرفتنش..

 

 

از وقتی الوین سوار رورئک میشه تو هم روروئکتو آوردی وسط اتاق و مثل نی نی کوچولوها سوارش میشی.

 

اینم ژست جدیدته وقتی میگم بخند تا ازت عکس بگیرم.

 

 

تو این عکس چون همش بغلم بودی و پایین نمی اومدی دعوات کرده بودم و تو باهام قهر کردی و غمگینی مثلا...  

تا میام تشک بندازم میپری روش  ...  بپر بپر میکنی و بازی میکنی 

عکسای جشن دندونی الوین پسر خاله رهام

 

 

 

 

وقتی پدر و پسر تنها بشن این صحنه میشه سوژه عکاسی پدر ...

 

 

عکسای تولد یکسالگی پرناز دختر عمه رهام

 

 

اولین نقاشی رهام که با لاک مامانش رو کاشی های آشپزخونه خودش رو کشیده

 

اینم دومین عکس که اینو هم با رژ لب کشیده. و میگفت اینم بابا هست

این دوتا عکس برا چند ماه پیش هست که آقا رهام تو مدرسه مامانی داره تدریس میکنه .

پسندها (3)

نظرات (1)

Maryam
21 اسفند 94 23:07
Ni ni nazy dary Be web dokhtar manam bia