رهامرهام، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

رهام نفس مامان و بابا

بهمن ماه مامان رهام

1393/11/17 1:30
نویسنده : م.م
1,057 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد سلام بر دوستان باوفای خودمون و آقارهام خودم

زودتر اخبارو بگم و برم که ساعت 12.5 شبه و بدجور خوابم میاد.

 12 بهمن تولدم بود.از قضا تا ظهر مدرسه بودم وخسته... اما با اومدن به خونه و سورپرایز همسر مهربون و گلم که واقعا سنگ تموم گذاشته بود کلی خوشحال و سرحال شدم و خستگی از تنم در رفت.

چندتایی عکس گرفتیم که دیگه همشون درحد گذاشتن تو وبلاگ نیست البته دوسه تاشو گلچین کردم واسه یادگاری میذارم ادامه مطلب.

سیزده بهمن رفتیم خونه مامانم تاچندروزی بمونیم و استراحت و تجدید قوا بکنیم برای نگه داشتن رهام .من و رهام موندیم و بابایی برگشت خونه خودمون که به کارش برسه.

از روز 14 بهمن شروع کردیم به پروژه از شیر گرفتن رهام.واااااااااااااای که خیلی دردناک و بده این کار.اونقد گریه و زاری کردم سر این موضوع.2 روز اول که رهام گریه میکرد و اصرار به شیر خوردن داشت پی به عمق فاجعه نبرده بودم البته فاجعه که میگم منظور  تاثیرش تو روحیه و حال خودمه.دو  روز اول 2 یا 3 بار شیر دادم بهش اما از روز سوم فقط یک بار در طول روز و یک بارم نصف شب که بیدار میشه بهش شیر میدم.رهام به جز همون 2 روز اول دیگه زیاد گریه و اصرار و اذیت نمیکنه سر شیر خوردن و این کمک بزرگیه برای من.اما خودم بدجور بهم ریختم خیلی دلم به حالش میسوزه و اونقد بغل و بوس و نازش میکنم و اشک میریزم که طفلک بچم با تعجب نگام میکنه. نمیدونستم اینقد حساس و سخت باشه برای یه مادر که دیگه شیر نده به جگرگوشه اش.

خلاصه فک کنم 3-4 روز دیگه کلا شیرو تعطیل کنیم و رهام بعداز 20 ماه تمام با می می برای همیشه خداحافظی کنه.

خبر بعدی و آخرمون هم اینه که دیروز عصر ماشینمونو دزدیدن و از شانسمون طرف ناشیانه عمل کرد و خودش باهامون تماس گرفت و قضیه اخاذی و باج گیری وسط اومد( که حالا اونجاهاش بماند که چطوری پیدامون کرده و چی خواسته و مسایل دیگه.... ) و همین امروز هم توسط پلیس گیر افتاد و خدارو شکر ماشینو پس گرفتیم.

خود فسقلی هم حالش خوبه شکر خدا.داره روز به روز قد میکشه و شیرین تر میشه.همچنان حرف گوش کن و عاشق آشپزی هستش.کلمه جدیدش (دوووودی )یعنی تموم شد همون قوتولدی خودمون به زبان ترکی و (اونننااا)یعنی از اون هست.خداروشکر روابط اجتماعیش بهتر شده و زود با همه صمیمی میشه و دیگه نق و گریه و بغلی نیست.خلاصه که آقایی شده واسه خودش.

این دفه با دست پر اومدم کلی عکس تازه داریم که اگه دوست داشتید ببینید میتونید یه سری به ادامه مطلب بزنید.

 

 

این دوتا تولد خودمخجالت

توپ بازی رهام تو حیاط خونه باباجون

اینجام خاله مریم یه بار گذاشتت تو این سبده دیگه دست بردار نبودی گیرش انداخته بودی و هی میگفتی سوارم کن و کلی ذوق میکردی با این کار.جیگر من چه عالم شیرینی داری

 چند تام عکس متفرقه

نمیدونم آفتاب ازکدوم طرف دراومده بود خودت این کلاهو گذاشتی سرت و میخواستی ازت عکس بگیرم

عاشق این نگاه و قیافه معصوم و خسته اتم مامانی... که کمتر همچین صحنه هایی رو میبینم

لب و لوچه شو خدا ...

اینم عکس اولین شبی هست که بدون می می خوردن خوابیدی ...

نمیدونی چقد نشستم نگات کردم و عین دیوونه ها زار زار گریه میکردم.انگار حالا چی شده بود ولی خوب دست خودم نبود دیگه.مامانا خووب میفهمن من چی میگم و درکم میکنن...

این دوتا عکس آخرم مال جوجه ناناز و دوست داشتنی دخترخاله هست

محمدحسین جون دوست داشتنی

 

پسندها (3)

نظرات (6)

مامان علی
17 بهمن 93 11:03
سلام.دختر اشکمو در آوردی....خدا به هردوتون صبر بده.انشالله خیلی زود از سینه ات جدا شه..اما کاش میذاشتی دوسال تموم بشه...ای فدای رهام بشم من...خاله جون دیگه مرد شدی باید رو پای خودت وایستی... راستی خدا رو شکر ماشینتونو پیدا کردین... رهام رفته رفته شبیه تو میشه ..خیلی عکسهاش معصومه.مخصوصا اونیکه رو بالنج خوابیده....بوووس
خاله
17 بهمن 93 16:00
خدا حفظشون کنه تولدتونم مباااااااااااااااارک..................... دخترم 22ماهه شده مامانی زود بیاااااااااااااا
مامان آنیسا
19 بهمن 93 14:23
واقعا از شیر گرفتن کار خیلی سختیه خدا قوت عزیزم خداروشکر که دزد ناشی بوده و ماشینتون پیدا شد اونم نزدیکای عید
زهرا مامان شایان
20 بهمن 93 1:42
تولدت مبارک خانمی....وای اره خیلی سخته از شیر گرفتن.منم دلم نمیاد بگیرمش.ولی اگه نخورن به نفعشونه حداقل غذا خوردنشون بهتر میشه.شاد باشید
مامان هادی
21 بهمن 93 9:49
رهام جون ماشالا روز به روز داری مستقل تر میشی ها دیگه از پوشک هم مامانی بگیرتت میشی یه مرد کامل. انشالا که زودتر حال هر دوتون خوب شه مامانش.منکه بهش فکر هم میکنم تنم میلرزه .خدا به دادمون برسه
مموشك
26 بهمن 93 9:55
سلام مامان رهام جان از آشناييتون خوشحال شدم خصوصا كه رهام جان همسن اميرعلي هست بهمن چه ماه پر حادثه اي بوده واست خدا رو شكر كه همه چي به خوبي تموم شده عزيزم تولدت هم مبارك اميدوارم هميشه سلامت و پيروز و موفق باشي و به هر آنچه آرزو داري برسي زندگي به كامتون باشه خانمي