بازم فندق

سلام عسل مامان

عزیزم بعداز سعی و تلاش فراوون الان(6 بعدازظهر) تونستم بخوابونمت و بیام سر وبلاگ.. از 10 صبح یکسره بیدار بودی

عزیز دلم تو داری همینجوری بزرگ و بزرگتر میشی ومنم هر روز بیشتر از قبل بهت وابسته میشم.امروز دقیقا 3 ماه و 20 روزه دارمت و خدارو به خاطر داشتنت شاکرم.رهامم چندروزه که بد خواب و نق نقو شدی.شبا تا 2.5 یا 3 بیداری و گریه میکنی.خوابت میادا ولی نمیدونم چرا لج میکنی و نمیذاری مامان و بابا بخوابن.خنده هات بیشتر شده و حسابی جیغ و داد میکنی البته خنده هاتم دیگه تبدیل به قهقهه میشه وقتی ذوق میکنی.و اینکه کارم شده آب دهنتو پاک کردن همش دستمال به دستم که چشمه دهن شمارو جمع کنم.صبح تا شبم داری انگشتاتو میخوری اونم با چه ولعی بعضی وقتا دوتا دستتو کامل میکنی دهنت و با ملچ و ملوچ میلیسی...

یکشنبه هم برا اولین بار با مامانی رفتی مدرسه...موقع ورودمون خانم مدیر تو جلسه داشتن صحبت میکردن که تو هم شروع کردی به تایید سخنان ایشون و با اوغون و آگو و غیغی گفتنات حواس همه رو به طرف خودت جلب کردی وسطشم واسه خودت میخندیدی و همه خنده شون گرفته بود خلاصه که حسابی دلبری کردی و خانم معلما و معاون و مدیر همه ازت خوششون اومده بود و برگشتنی بغلت کرده بودن و نمیذاشتن بیارمت خونه.

یه خبر دیگه اینکه عمو مهرانت دانشگاه قبول شدههههههه تبریک تبریک ... براش آرزوی موفقیت میکنیم

دیگه ......... هیچی دیگه همینا بریم سراغ عکسای جدید

مامان فدای اون لبخند قشنگت بشه

عنوان پست رو نوشتم (بازم فندق) میدونی چرا؟

ببین بابایی به عشق تو چیکارا که نمیکنهههههه ..... این دوتا فندق رو آویزون کرده از آینه ماشین و میگه یکی خود رهامه یکیشم زن رهامه

 حالا بریم سراغ عکسای تازه

همش در حال خوردن دستاتی

چه نگاهی هم میکنه شیطون

اینم مدل جدید خوابیدنه

وقتی زیادخوابت میاد اینطوری میذارمت رو بالش و زودی خوابت میگیره

باهات که حرف میزنیم اینطوری دستاتو به هم میزنی وخودتو  لوس میکنی

خواب ناز

انگشتشو نگا کن...

وای مامانم اینااااااااا

اکثرا تو خواب انگشتات اینطوریه

مامان اونقد تکون میخورم که نتونی ازم عکس بگیری...

آقا رهام آماده شده بره مدرسه

بادکنک از نوع آب دهن رهام

این عکسو گذاشتم که بزرگ شدی ببینی به خودت بخندی چون 24 ساعته اینطوری هستی