رهامرهام، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

رهام نفس مامان و بابا

اولین قدم

1393/3/16 14:59
نویسنده : م.م
435 بازدید
اشتراک گذاری

بازم سلام...بازم خبر جدید...

نازدونه ما این روزها در سعی و تلاش سخت برای راه رفتن هست.خودش خیلی دوست داره بدون کمک راه بره چندبارم موفق به برداشتن دو یا سه قدم شده.یاد گرفته از زمین کمک بگیره و سرپا وایسه بعدشم قدم برداره.انشالاه تا یکی دوهفته آینده شاهد راه رفتن کاملش بشیم.

یه هفته بیشتر تا تولد گل پسری نمونده ولی هنوز مامان تنبل  نه تصمیمی گرفته نه کاری کرده.خداکنه تا اون روز شرایط جور بشه و بتونیم حداقل یه تولد خودمونی بگیریم...

ازین روزا بگم که خیلی وابسته بابایی شدی همش بغلشی و خودتو لوس میکنی تا ببردت بیرون تا لباس میپوشه یا بلند میشه زودی میری پاهاشو میگیری تا تورم با خودش ببره.غذا خوردن با قاشق رو یاد گرفتی و دیگه سر سفره اذیت نمیکنی چون مثل بزرگترا میشینی و با قاشق بشقاب و غذای خودت مشغولی ... البته تا غذا از بشقاب برسه دهنت قاشق بیچاره خالی میشه چون هنوز کامل یاد نگرفتی این کار رو ولی همون یه ذره هم کافیه تا خودت و من و بابایی ازین کارت کلی ذوق کنیم.

این روزا کم اشتها شدی و مثل قبل خوب غذا نمیخوری...عوضش دیگه شبا خوب میخوابی و تا صبح فقط یک بار بیدار میشی واسه شیر.

با اینکه اصلا بهت نمیاد اما فوق العاده خجالتی شدی البته شیطونکه خجالتی.. چون شلوغیات سره جاشه اما کافیه یکی درموردت یا باهات حرف بزنه یه طوری لوس میشی که بیا و ببین.

برخلاف پسراکه عاشق توپ میشن اصلا از توپ بازی خوشت نمیاد ولی وقتی بابایی با توپ بازی میکنه خوشت میاد و میشینی نگاه میکنی و میخندی... اسباب بازیای تو هنوزم همون قاشق و ملاغه و وسایل آشپزخونه هست.

دیگه .... دیگه همینا ... آهان یکی ام اینکه مریض شدنات تبدیل شده به ماهیانه.دفترچه اتو که نگا کردم دقیقا سر ماه که شده (که انشالاه دیگه اونطوری نشه) بردیمت دکتر.هفته پیشم گوشات عفونت کرده بودن انگار تو حموم آب رفته بود و چندروزی بینیت همش آبریزش داشت و خودتم بی حوصله بودی که خداروشکر بعداز5 روز کامل خوب شدی...

مامانی هرروز با کارای تازه ای که یادمیگیری شیرین تر و دوست داشتنی تر از قبل میشی خیلی عاشقتیم عزیزم... هرروز بدتر از قبل دلبسته و شیفتت میشیم... عاشق این عکستم ...

خدا هیچ وقت خونه مونو بدون حضور تو و سروصدا و شیطونیات نذاره...

خیلی طولانی شد دیگه بسه بقیه اش بمونه برای پستای بعدی.

اگه دوست دارید عکسای جدید رهامو ببینید برید ادامه مطلب

 

 

 

اولین باری که تورو بردیم شاهگلی

 

جلو آینه داری بازی میکنی و ادا درمیاری برام

 

اینجام با خودت داری حرف میزنی

آقای آشپزباشی

شادی بعداز حموم

اولین و تنها روزی که توپتو به کسی نمیدادی چون تازه خریده بودی

 

موهاتو بستم و دختر شدی

عاشق رانندگی

یکی از اولین قدم ها

 

 

اونقد عاشق بیسکویت کرم داری که دودستی و دولپی میخوری(چقدم تمیزی اینجاخندونک)

 

چندتا بدون شرحییییی....

 

اینارو وقتی غرق تماشای کارتون بودی انداختم

چه ژستی هم گرفته آقا...

اینام عکسای بعده کوتاه کردنه موهاته..

 

 

پسندها (2)

نظرات (6)

مامان دینا
17 خرداد 93 10:35
سلام خانومی ممنون عزیزم که به ما سر زدی منم با افتخار لینکتون می کنم امیدوارم دوستای خوبی واسه هم باشیم و زود زود به هم سر بزنیم
الهام مامان سلنا
17 خرداد 93 15:17
عزیزم اولین قدم هات مبارک باشه میبوسمت خیلی ممنون خاله.بازم بهمون سر بزنید
افسانه
17 خرداد 93 16:40
وایییی ماشاالله چه بزرگ شده آقا رهام از طرف من ببوسش باشه چشم.میسی از اومدنتون به وبلاگ رهام
خاله ی آریسا
21 خرداد 93 13:33
عزیزم قدمهات مبارک باشه و پیشاپیش تولدت مبارک کوچولو موچولو عزیزم چقدر عکس های ناز انداختی میبوسمت محکمممممممممممممممممم چشات نازن خاله.ممنون بهم سرزدی
زهرا ( مامان شایان )
22 خرداد 93 1:39
اولین قدم هات مبارک عزیزم...انشالله همیشه قدمهات استوار باشه مرسی خاله.
ساجده
25 خرداد 93 21:41
اولین قدمات مبارک عزیزمممممممم ماشالا چه بزرگ شدی بوس مرسی خاله.قلبونت