1 سال و 1 ماه و 1 روزگی
روزها خیلی زود دارن سپری میشن و من اصلا دوست ندارم که این روزای شیرین اینقدر با سرعت بگذرن اخه اونقد کنار تو و با بچگی تو حال میکنم که مطمئنم یه کمی که بزرگتر شدی حسرت این روزها رو خواهم خورد.
به روز ترین عکس آقا رهام که دیروز انداختم
خييييلي اين روووزهاااا رو دوست دااارم خيلي خيليييييي......خدايا ممنونم ازت که به من بچه دادي......تو خونه و بيرون وماشين سواري و بازی و خنده و دردر.......باااش حااال ميکنم.......خيلي حسه خوبيه...تا وقتي مامان نشدي انگار نميتوني درک کني...مخصوصا اين سنشون رو....
خیلی عسل شدی مامانی.راه رفتنت خیلی پیشرفت کرده تازه بعضی وقتا میدویی،البته چندبار زمین میخوری و بلافاصله بلند میشی و به راهت ادامه میدی.چندروزیه تب داری انگار دندون 8 ام تو راهه امروزم دفعات و شدت تبت خیلی بیشتر شده اگه بهتر نشی باید شب ببریمت دکتر.کلمات جیزززی و قا روتازه یاد گرفتی و با دیدن حشرات و مورچه یا چیزای خطری جیزززی میگی و وقتی ام خوراکی به چشمت میخوره قا قا میکنی.تازه بوس کردنو یاد گرفتی... اونم چه بووووووووسی.دهنتو کازل باز میکنی و آدمو لیس میزنی و میخوری اینم بگم که فعلا فقط مامانو بوس میکنی .
خداروشکر یه کمی وضعیت تغذیه ات بهتر شده و فردا باید بریم بهداشت تا وزنتو کنترل کنن.
همچنان عاشق آشپزی هستی البته شدت علاقه ات خیلی بیشتر شده چنانکه موقع بیدارشدن از خواب یا از بیرون برگشتن یا وقتی من غذا میپزم یا فراغت از بازی و تفریح یکسره قاشق چوبیتو دستت میگیری و روانه آشپزخونه میشی و اصرار میکنی تا ببرمت سره اجاق گاز.
چندروزی هم میشه که باهم میریم پارک بازی و شما با تاب وسرسره و هم سن و سالات بازی میکنه چنان خوش میگذرونیکه آدم دلش نمیاد برت گردونه خونه.اونجا ازهمه کوچیکتری و خیلی بامزه به طور چهاردست و پا از پله های سرسره بالا زیری که بقیه کوچولوها وایمیسن و با تعجب بهت نگا میکنن آفرین پسر زرنگم
امروز یک سال و یک ماه و یک روزه شدی انشالاه این 3 تا 1 کنار هم بیان و شما 111 سال عمر کنی فندق کوچولو.
داریم میریم بیرون انشالاه بعدا میام و عکسای جدیدتو میذارم