اخبار جدید
سلام عزیزکم.گل پسری شما خوابیدی و من از سر بیکاری اومدم وبلاگتو به روز کنم.
بگم ازین روزا که پدر منو درآوردی ... سرعتت که توی راه رفتن زیاد شده و هرجا میرم مثل باد خودتو میرسونی و آویزونم میشی.بازیای تازه ای باهم دیگه میکنیم و کلی باهم خوش میگذرونیم.پشتم سوار میشی و من تو اتاق اینورواونور میرم و صدای حیونای مختلفو درمیارم و تو میخندی.اتل متل رو یاد گرفتی و رو انگشتای من میزنی و آااآاا میکنی یعنی مثلا توهم بلدی بخونی.آب بازی و آشپزی هم که عشق اول و آخرته.یه ظرف آب میدم بهت وتو برمیداری وهرچی دستت میاد میندازی توش و دوباره درش میاری پرتاب میکنی بیرون وچندین و چندبار اینکارو با کلی سروصدا و ذوق و شوق انجام میدی.. خیلی دست و دلبازی مامانی ... هرچی بخوری و من ازت بخوام دستتو به طرف دهنم دراز میکنی که به منم بدی.خیلی هم حرف گوش کنی.اسم هرچیزی رو بگم و یا نشونت میدم زودوسریع پامیشی و میری میاری برام.بغلمو که برات باز میکنم بدو بدو و آآآآ آآآ کنان میای خودتو میندازی بغلم و من از هوش میرم.
هفته پیش بازم بدجور مریض شده بودی که از شدت تب 3 روز متوالی در رفت و آمد به دکتر بودیم.از بس شلوغی میکنی و دزدکی هرچی میاد تو دهنت میذاری گلوت عفونت پیدا کرده بود.طفلکی بچم 6 تام آمپول زدیم بهت.با کلی دوا و شربت و قطره خداروشکر 2-3 روزیه بهتر شدی.همون روزا افطاری خونه مامان جون(مادرمن) مهمون بودیم اما از بس نق زدی و بیقراری کردی وهرجا رفتم بهم چسبیدی وخلاصه اونقده بداخلاق و نق نقو شدی که نفهمیدم چطوری رفتیم و برگشتیم.
این علاقه شدید تو به آشپزی خیلی برام سوال شده که عادیه یا نه... باید ازیه نفر مطلع بپرسم و دلیلشو بدونم آخه عجیبه برام.هرلحظه ٰٰ،هرکجا، چه خونه خودمون چه مهمونی ،چه شب یا روز ،بی حوصله باشی یا سرحال این سره اجاق گازه که تورو شاد میکنه و کلی ذوق میکنی..یعنی بزرگ شدی میخوای آشپز شی؟؟؟؟؟
خداروشکر بای بای و ناز کردن هم تازگیا میکنی با کلی تاخیر ... درکل هروقت دوست داشتی خودت یه کاریو انجام میدی وگرنه به اصرار و یاد دادنهای ما نیست.
بازم پرحرفی کردم انگار...بس که تنبلی میکنم و دیربه دیر میام مطالب جمع میشه ...معذرتتتت
بقیه عکسا در ادامه مطلب
اولین پارک بازی و اولین سرسره ای که سوار شدی
تاچند وقت پیش خرید میرفتیم راحت تر بودیم...توبغل یا سبد میبردیمت
اما تازه گیا دیگه کارمون دراومده آخه خودت راه میفتی و قفسه هارو زیرورو میکنی
اینجا افتاده بودی به جون مورچه های بیچاره
از دور هم چشم ازشون برنداشتی تعقیبشون میکردی که کجا دارن میرن...
درهرحالتی باشی تبلیغ بالابالارو نشون بده میخکوب میشی...
به این شکلی که ملاحظه میفرمایید..
رفته بودی دنبال توپت که گیر کردی اونجا
اینجام رفته بودی طبقه اول بوفه به زور خودتو جاکرده بودی اما دیر دوربینو پیدا کردم و اومدی پایین
این عکسم مال چند هفته قبله
بدون شرح....
هرکی خواست بیاد بالا باید ازمن اجازه بگیره ها...
برا این کارت دیگه نمیدونم چی باید بنویسم شیطونک خان...
!!!!
آقا برا خرید رفتید یا تفریح؟؟؟؟؟
آباباش قراره تو حیاط کارکنه رهام خان میخواد تمیزش کنه..
دهنشم باید کامل باز باشه موقع کار
بذار کمی خستگی در کنم دوباره پاشم