رهامرهام، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

رهام نفس مامان و بابا

23 ماهگی و اتفاقاتش

1394/2/25 10:10
نویسنده : م.م
602 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوستان و عزیزان وبلاگی و سلام مخصوص به عزیزترین کس خودم رهامآرام

23 ماهه شدنت مبارک تربچه 

داریم یواش یواش به روزهای پایانی 2 سالگی رهام نزدیک میشیم و رفته رفته رهام وروجک من واسه خودش میخواد مردی بشه.هرچی هم که بزرگتر میشه اولین تجربه ها برا من کمتر میشه و مطلب و اتفاق تازه کمتر پیش میاد تا بیام و بنویسم برای همین از تاخیری که داشتم معذرت میخوام.

خوب بذار از خودت شروع کنم مامانی.درسته هرچی هم سعی بکنم نمیتونم حرف دلمو با زبون بیان کنم ولی خوب گوشه ای از محبتمو میتونم نشون بدم.خیلییییی شیرین و دوست داشتنی تر از قبل شدی مرد نیم وجبی من.بعضی وقتا همین طوری یه دفعه ای محبتت سرریز میشه و بدوبدو میای بوسم میکنی و بغل میخوایمحبت,چند وقتیه که بابایی آپاندیسشو عمل کرده و خونه استراحت میکنه و شما بدجور وابسته اش شدی و پشت سرش همش گریه میکنی و موقعی هم که بخواد بیرون بره یا از بیرون میاد باید قاقا بده بهت.که این عادت بدت رو هرطور شده باید ترکت بدیم.تا یکی دوهفته پیش اصلا با توپ بازی میکردی وچندان علاقه ای به توپ نشون نمیدادی اما اخیرا حسابی فوتبالیست شدی و کلی عشق و حال میکنی از توپ بازی کردن و یه شوت هایی میزنی که من تعجب میکنم تو همون پسرکی هستی که طرف توپ نمیرفتی.با هرضربه هم گل گل و توپپپپه میگی.عروسکت سنجد رو خیلی دوست داری و موقع خواب و کارتون دیدن و بعضی بازیها کنارت میذاری غذا هم بهش میدیزبان.انیمیشن آلیس رو روزی 5-6 بار نگا میکنی البته فقط بعضی صحنه هاشو دوست داری و نگاه میکنی.عددهارو فعلا نمیتونی بشمری وبگی. هرچی ازت میپرسم فقط میگی دو !!! یعنی 2 عدد مورد علاقه اته؟؟!همچنان کدوقلقله زن کتاب قصه موردعلاقه ات هست و آشپزی کردن هم از سرت نیفتاده هنوز.دندون 17 ام هم جوونه زده واسه همینم چندروزه تب خفیف داری.به کار خونه خیلی علاقه مندی جارو کشیدن و ظرف شدن و شیشه پاک کردن و آشپزی و لباس اتو کردن خیلی برات جالبه و همیشه مواقعی که کار میکنم میای کمک میکنی حتی ظرف هم میشوری البته فقط قاشقارو میدم شما آب بکشی.صندلیتو میذاری زیر پات و کنارم وایمیستی و کار میکنی.عاشق اینی که لباسشویی کار کنه و شما نگاه کنی.هرروز میخوای لباساتو بریزم لباسشویی حتی اگه تمیز باشن چرا که دوست داری بشینی و نگا کنی.

حرف زدنت بهتر شده کلمه هایی مثل :

عسک(عکس),سس ساما(سروصدانکن),توپ,سوپ,بازی,باپان(کفش),کاکا(کلاه),دودی(برنج),چوب,چچی(چرخ) ,آبو وسبزو زرد و کارتون,مادر و تاب تاب و سرسر و پارک و گل و قوقو(آشغال) وبابیلی(بابایی) رو جدید یادگرفتی البته تا جاییکه یادم اومد نوشتم چون دیگه ماشالاه داری تندتندپیشرفت میکنی تو حرف زدن و من همه رو نمیتونم بنویسم.صدای حیوونارو دیگه خوب میتونی دربیاری گربه و سگ و گاو وشیر وگرگ و کلاغ و مرغ و جوجه.

از وقتی هوا خوب شده و جون میده واسه گردش و تفریح رفتن وشما هم تو خونه بند نمیشی و بعدازظهرا بیقراری میکنی و اونقد سرسر میگی تا مجبورم میکنی ببرمت پارک اونجام که آتیش میسوزونی.اونقد چابک و فرزو پرجنب و جوشی که همه تعجب میکنن تو هنوز 2سالت نشده.تندتند پله هارو بالا میری و از بچه های هم سن وسال خودت سبقت میگیری تا زودتر از سرسره پایین بیای و منم تشویقت میکنم و یوهو و هورا و اول اول میگم بهت و تو ذوق میکنی که مثلا برنده شدی.البته بازی کردن تا وقتی ادامه پیدا میکنه که حواست به دوروبر پرت نشه چون اگه یه دونه گربه و ماشین بزرگ ببینی که همیشه هم سروکله شون پیدا میشه بازی تعطیل میشه و محوتماشا و بازی با گربه هه یا کامیونی که اومده گلا و چمن پارکو آب بده میشی.

خداروشکر غذاخوردنت خیلی بهتر شده و گوشت چرخکرده و لوبیاسبز و قورمه سبزی و عدس پلو و خیار و موز که قبلا نمیخوردی به علاقه مندی هات اضافه شده.عاشق بستنی هم هستی و هروقت بریم سوپرمارکت مستقیم میری سراغ یخچال بستنی ها.. شیر هم ماشالاه هردوروز یه بطری رو تموم میکنیخوشمزه.خیلی باهوش و زرنگی و حواست همیشه شش دانگ به همه چی هست.یعنی واقعا یه زبل خانی هستی که همتا نداری. جرات نداریم پیشت رک و مستقیم حرف بزنیم چون ظاهرا داری بازی میکنی ولی چشم و گوشت پیش ماست پس ناچاریم به یه زبون دیگه صخبت کنیم یا غیرمستقیم بگیم حرفامونو.مثلا اگه حرفی از رفتن به جایی باشه قبل ازهمه زود پا میشی و شال وکلاه میکنی که بری... آآآ مگه تو مشغول بازی نبودی بچهتعجب؟؟؟!!! حتی اگه آروم حرف بزنیم خخخخ یا فک کن باباییت بگه من گشنمه زود میدویی میری سرگاز و پوفی پوفی میکنی که غذا بیارم.اینکارا زمانی که کنارمانشستی عادیه ولی خوب تو مشغول بازی وحتی حرف زدن و آوارخوندن به صحبتامون عکس العمل نشون میدی و ما شاخ درمیاریم.یا مثلا دارم برا باباییت از یه اتفاق یا ماجرایی که درطول روز پیش اومده میگم که وسطش شما میدویی میای وسط و با ذوق و شوق وحرکتهای خاص دستات تایید میکنی گفته های منو.تازگیا هرچی ازت میپرسیم رهام بچه کیه؟فقط میگی آبابا(بابای بابایی).یعنی هرچی التماس و خواهش که توروخدا حالا این یه دفه رو بیا مال مامان یا باباشو قبول نمیکنی و فقط میگی آبابا.تازه میای ناز و بوسمم میکنی که ناراحت نشم ولی نهایتا باز بچه بابابزرگتی.خندونک

خلاصه که عزیزمی,جونمی,عمری,دنیامی,نفسمی و همه چیز و همه کسمی .. البته بعداز بابایی چشمک

عکسای جدیدمون خیلییییییییییییی زیاده  .انشالاه سعی میکنم زودی برگردم و ضمیمه کنم عکساتو یا تو یه پست دیگه میذارم انشالاه

 

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (1)

مامان آنيتا
30 اردیبهشت 94 16:31
سلام عزيزم مطلب گذاشتم نظر يادت نره