رهامرهام، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

رهام نفس مامان و بابا

روزهای شیرین 15 ماهگی

سلام بعدازچندروز لنگرانداختن خونه باباجون(بابای مامان) و استراحت کافی برگشتیم خونه و میخواییم از اتفاقات تازه و کارهای آقارهام بنویسیم. اولین خبراینکه چندروز پیش یعنی دقیقا 3ام شهریور بابای رهام بعدازتحمل سختی هاومشکلات بسیار در یک کارخونه معتبر استخدام شدن وخداروشکر کلی تو روحیه مون تاثیرخوبی گذاشت.(محمدم انشالاه که همیشه تو همه کارهات موفق باشی و سایه ات بالاسر من و رهام باشه.) ازخود رهام اگه بخوام بگم گفتنی زیاده ولی خوب خلاصه میکنم : فندق کوچولوی ما حسابی شیطون و بلا شده و البته شیرین کاریاش بیشتر.هرکاری بکنیم زود تقلید میکنه سرپا میرقصه .دورخودش میچرخه و ملق بازی درمیاره.خیلی مودب و حرف گوش کنه و خودش برای کارای بدوخطرناک سر...
8 شهريور 1393

رهام کچل

نمیدونم چی باید بنویسم فقط اینو بدون که علی رغم مخالف بودن من بابایی بلاخره کارخودشو کرد و به آرزوی خودش که کچل کردن شما بود رسید. امان از دست این مردا...چی دیدن آخه تو کچلی بچه ها... همین دیگه... عکساتو میذارم ادامه مطلب چون دوست ندارم با قیافه کچلت صفحه اول باشی.اگه واسه یادگاری نگه داشتن نبود اینارم نمیذاشتم   اینم راننده کچل ...
28 مرداد 1393

اولین لگو یا همون خانه سازی خودمون

دوباره اومدیم با یه موضوع تازه: ساختمون سازی رهام یکی از اسباب بازیایی که خیلی برای تقویت هوش و فکروخلاقیت مفیده مخصوصا ازین سن به بعد همین لگو هست که برات خریدیم.هرروز کنارت میشینم و باهم دیگه کلی ساختمون درست میکنیم.البته تو بیشتر از  جداکردن تکه ها وخراب کردن ساخته های من خوشت میاد ولی ازهرسه چهارتا قطعه یکیرو شما میچینی.  بنابر شواهدی که حاکی از گم وگور شدن تدریجی قطعات لگو هست تصمیم گرفتم عکسشو یادگاری بذارم اینجا بمونه تا بزرگ شدی ببینی خودت     اولین تکه ای که خودت درست کردی     این یکی رو دوتایی سرهمش کردیم و شما ذوق کردی از کارمون   ...
27 مرداد 1393

روایت تصویری یک حمام ناب

مامانی فک کردم اگه بزرگترشی دیگه مناسب نباشه عکس بی حجاب ازت بذارم بلاخره پیش دوستای  دختر نی نی وبلاگیت بده دیگه واسه همین گفتم فرصتو غنیمت بدونم و حالاکه فعلا کوچولوتری یه حموم ببرمت و عکسای خوشگل موشگلتو بذارم. آماده سازی برای حمام کردن با اسباب بازیا آب بازی و حین حمام کردن دسته گلم بعده حمام   تو حالت نشسته داره خوابت میگیره...   اینم خواب بعده حموم ...
25 مرداد 1393

اولین کتاب رهام

سلام گل پسرک خودم.اینم یکی از پستای تاریخ گذشته هست که یادم رفته بود بذارم. چندهفته پیش این کتاب قصه رو برات خریدیم تا با شکل حیوونا آشنا شی وخداروشکر بازخوردشم بد نشد چندباری خودت آوردی دادی دستم که برات بخونم. کلا علاقه زیادی به شعرداری و باحوصله به شعرایی که برات میخونم گوش میدی.مثل یه توپ دارم,توپولویم توپولو,ده شلمرون حسنی,اتل متل وچندتای دیگه ازونجایی که پیش بینی میکنم اولین کتابت دوسه ماه بیشتر دست تو دووم نیاره عکسشو برات میذارم که یادگاری بمونه ...
23 مرداد 1393

عکسای جامونده...

به تعمیرگاه اقارهام خوش آمدید ذوق و شوقت درفضای سبز   این مدل نگاه کردن یعنی منتظر عکس العمل مامانشه تا باخیال راحت به کارش برسه درگیری سرتلفن با سبحان پسرعمه اش چقدم بهت میاد عینک مامان تازشم ژستم بلده آقااااا مامان فدای چشمای خوشگلت بشه اینجا محل شلوغ بازیای رهامه.هرکاری دوست داشته باشه میشینه اینجا .اینم نمونه هاش... تو این عکس خیلی خوابت میومد ولی هرکاری میکردم نمیخوابیدی داشتم غذا درست میکردم وشما نمیذاشتی .ظرف رب رو دادم دستت سرگرم شی .درشم بسته بودم. چند دیقه بعد شاهد این صحنه شدم چه جوری بازش کردی خدا میدونه... ...
23 مرداد 1393