روزهای شیرین 15 ماهگی
سلام بعدازچندروز لنگرانداختن خونه باباجون(بابای مامان) و استراحت کافی برگشتیم خونه و میخواییم از اتفاقات تازه و کارهای آقارهام بنویسیم. اولین خبراینکه چندروز پیش یعنی دقیقا 3ام شهریور بابای رهام بعدازتحمل سختی هاومشکلات بسیار در یک کارخونه معتبر استخدام شدن وخداروشکر کلی تو روحیه مون تاثیرخوبی گذاشت.(محمدم انشالاه که همیشه تو همه کارهات موفق باشی و سایه ات بالاسر من و رهام باشه.) ازخود رهام اگه بخوام بگم گفتنی زیاده ولی خوب خلاصه میکنم : فندق کوچولوی ما حسابی شیطون و بلا شده و البته شیرین کاریاش بیشتر.هرکاری بکنیم زود تقلید میکنه سرپا میرقصه .دورخودش میچرخه و ملق بازی درمیاره.خیلی مودب و حرف گوش کنه و خودش برای کارای بدوخطرناک سر...
نویسنده :
م.م
23:23