رهامرهام، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

رهام نفس مامان و بابا

ممنون بابایی

1392/9/12 21:49
نویسنده : م.م
416 بازدید
اشتراک گذاری

پسرقشنگم ایندفه داریم باکمک هم پست جدیدو مینویسیم.چون شمام کنار من درازکشیدی وتندتند دکمه هارو میزنی وهرچی دستت میاد تایپ میکنی منم دارم تندتند پاکشون میکنم و اصلاح میکنم.نمیدونم چه علاقه ای داری به این کار تا میخوام بیام کنار لب تاب تو قبل از من شروع به کار میکنی... دیشب داشتم فیلم دانلود میکردم و تورو کنار بابایی گذاشته بودم وکارخودمو میکردم که یه هویی دیدم از اون ور حال چنان با عجله راه افتادی و داری میای کنار من که خنده ام گرفتو نشستم نگات کردم تا رسیدی کنار من و دوباره تاپ تاپ زدی رو دکمه ها..

ایناها اینم صحنه جرم

 

خوشگل مامان دوتایی اومدیم از باباجون تشکر کنیم به خاطر زحمتایی که این چندروزکشیدن.آخه چند روزی بود دست مامان زخم شده بود و درد میکرد و بابایی کارای خونه رو انجام میداد.به قول نی نی سایتی ها حسابی کوزتی کرد .شام و نهار درست کرد(خیلی هم خوشمزه بود).آشپزخونه رو برق انداخت .ظرفامون و لباسای شمارو شست.جای شمارو عوض کرد  و پاهاتو شست.و یه کار خیلی جالب که من خیلی حال کردم شمارو رو تختت خوابوند.جالب چون بغل من نخوابیدی.

ببین اینجا من هرچی تلاش کردم شما نخوابیدی و بابایی چون دید من زیاد حوصله ندارم شمارو برد رو تختت و بعدازچند دیقه اومد گفت رهامو خوابوندم.باورش سخت بود ولی شما خوابیده بودی...

 

 

از احوالات شمام بگم که این روزا باز مشکل پی پی کردن پیداکردی و با کمک گلیسیرین کارتو انجام میدی و شبا به خاطر این مشکلت هر یک ساعت بیدار میشی.خیلی بامزه تر شدی واداهایی درمیاری که آدم میخواد گازت بگیره.مثلا وقتی خوشحالی انگشت شستتو میبری دهنت و میمکی یا وقتی خوابت میاد لب پایینتو جمع میکنی داخل دهنت .باهات قایم موشک بازی میکنم و کلی ذوق میکنی و اسباب بازیهای محبوبت شیشه دلستر و کنترل تی وی و گوشی موبایل هستش.خنده

علاقه شدیدی به خوردن پارچه پیدا کردی.پتوی خودت.یقه لباسات و آستین لباس هرکی که بغلت میکنه رو میکنی دهنت و حالا نخور کی بخور.حتی به روفرشی و بالشهام رحم نمیکنی.کاش زودتر این دندونت درمیومد راحت میشدیم.

همین دیگه

بازم از صمیم دل ازت ممنونم محمدم

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

بابای رهام
12 آذر 92 23:55
سلام.خواهش میکنم عزتزم
بابای رهام
12 آذر 92 23:57
سلام.خواهش میکنم عزیزم.درمقابل محبتهای تو من هیچ کاری نکردم
مامان شایان
14 آذر 92 18:50
دست بابایی درد نکنه
خاله ی آریسا
17 آذر 92 11:11
مرسی بابایی الان دیگه میخوای همه چیز رو امتحان کنی دیگه همه چیزم میخوری این کوچولو رو ببین خودت تو وبلاگش میچرخه. ایشالله زودی خوب بشی و لبت خنودون باشه عزیزم
مامان مینا
17 آذر 92 22:57
عزیزمخدا حفظش کنه ممنون عزیزم
مامان یسنا کوچولو
21 آذر 92 0:04
سلام عزیزم.ببخشید که دیر اومدم سر زدم.آقا رهامو ببین چه ناناز شده ماشالله.آقا مهندس چه رفته تو نخ لب تاپ.راستی مامانی شما هم دیگه نمیای پیش ما سر بزنیا.دلمون تنگ شده.رهام جونو به جای من ببوس. چرا میام سر میزنم شاید نظراتم ثبت نشده ... همیشه میام مرسی بهمون سر زدی