رهامرهام، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

رهام نفس مامان و بابا

17 ماهگی

1393/8/18 13:49
نویسنده : م.م
287 بازدید
اشتراک گذاری
  • گل وجودم,نفسم,عمر مامانی سلام

      یکی یه دونه  17 ماهه شدنت مبارک.

روزها از پی هم میگذرن و رهام داره بزرگ و بزرگتر میشه و هر روز شیرینتر و خواستنی تر از روز قبل.به جرات میتونم بگم این روزها یعنی یکی دو هفته اخیر و 17 امین ماه , رهام خوردنی تر و خواستنی تر و دوست داشتنی تر از هر وقت دیگه شده.طوری که صبح تا شب از دست بوسه ها و ناز ونوازش و بغل کردنای ما در امان نیست.کارجدید وکلمه تازه ای هنوز یادنگرفته جزاینکه خودش میتونه قاشق بگیره دستش و کم کم غذارو بدون کمک بخوره ویه چیز دیگه اینکه علاقه شدیدی به کامیون و تریلی و ماشینای بزرگ داره وهرکجا ببینتشون باجیغ و داد وخوشحالی نشونمون میده.تازه چندتا کلمه میتونه بگه وای به روزی که با اون زبون شیرینش جمله بندی کنه اونوقت دیگه خدا به دادش برسه.زبان

عزاداری محرم امسال ما به علت سرکار بودن بابایی تو 3 روز آخر خلاصه شد و رهام دومین محرمش رو هم تجربه کرد البته امسال دیگه بزرگتر شده بود و درک میکرد و با نگاه خاص و تفکری عجیب به دسته ها خودشم سینه زنی میکرد.

یه چیز جالب دیگه اینکه صبح روز تاسوعا برف شدیدی بارید مام ازفرصت استفاده کرده خودمونو محکم پوشوندیم و رفتیم میون برفا .رهام برای اولین بار برف رو با دستش گرفته بود و با ذوق و شوق وصف ناپذیری بازی میکرد.البته سال پیش هم برف داشتیم اما رهام کوچولو بغلمون فقط نگا میکرد و چندان متوجه موضوع نبود بعدازظهرش حرکت کردیم به سمت جلفا ولی اونجا خبری از برف نبود رهام پاییز برگ ریزان رو با بازی میون برگای زرد خونه باباجون(بابای مامانی) مشاهده کرد.تو یک روز پاییزوزمستون رو کنارهم شاهدبودیم(عکسای بالا مال همون روزه)

خدایا به خاطر  زیبایی هایی که خلق کردی شکرت

عکسای جدید رو بعدا میام میذارم

 

پسندها (6)

نظرات (11)

مامان آنیسا
25 آبان 93 7:14
17 ماهگیت مبارک عزیزم به به چه برفی خوش به حالتون تو شهر تون برف می یاد مرسی عزیزم.بله دوبار برف اومده خداروشکر.میومدید در خدمت بودیم
مامان علی
25 آبان 93 11:13
ماشالله به رهام جوون....چقدر شیرینن این بچه ها...خدا حفظش کنه. .
مامان دینا
25 آبان 93 11:54
17 ماهگیت مبارک رهام جون ماشالله واسه خودت مردی شدیا
مامان هادی
25 آبان 93 13:48
عزیززززززززززم.والا این پسر من از بس بوسش کردم تا میرم سراغش دستاشو میزاره رو صورتش.زیاد بوسش نکنین تا مثل هادی ضد حال نزنه خخخخخ
خاله ی آریسا
28 آبان 93 10:01
17 ماهگیت مبارک آقا کوچولووووووووووو
سارا(مامان یسنا کوچولو)
1 آذر 93 19:28
http://yasna-jigar.blogfa.com/ سلام عزیزم.این ادرس جدید وبلاگمه.
مامان دینا
2 آذر 93 14:43
سلام خانومی شرمنده خانومی این چند وقت نتونستم نظری بزارم ولی خدایش همه پستات رو می خونم این مدت هم باشی زیاد میام نت واسه همین نظر گذاشتن واسم یه کم سخت میشه میام سر میزم ولی بازم حتما یه رد پا از خودم میزارم تا بدونین که بی وفا نیستیم
افسانه مامان مریم
4 آذر 93 12:41
سلام رهام جون ماشاالله هزار ماشاالله خیلی نازی خاله خدا حفظت کنه ...بوس خاله جون... ممنون خاله
ساجده
4 آذر 93 16:28
خاله جون به ما سر نمیزنی اگه دوس داشتی اینجا یه سر بزن http://www.5040.ir/yasa
مامان طاها و رها
4 آذر 93 16:29
عصر به خیر خدا! آنچه سرنوشت ما را تعیین می کند، شرایط زندگیمان نیست، بلکه تصمیم های ماست. سبک زندگیتون پر از تصمیم های درست و خدا
محدثه، مامان ارسطو
4 آذر 93 17:15
سلام عزیزم 17 ماهگی عزیزدلت مبارک بوس بوس خاله باز نمیتونیم بیایم وبلاگتون.انگار طلسم شده