رهامرهام، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

رهام نفس مامان و بابا

11 ماهگی

11 ماه گذشت.11 ماه پراز روزهای خوب و شیرین و شاد کنار رهام.اصلا باورم نمیشه داری یک ساله میشی. منم مثل خیلیای دیگه مجبورم این جمله تکراری رو بگم که واقعا انگار همین دیروز بود که داشتیم میرفتیم بیمارستان تا تو پابه دنیای ما بذاری و عاشقونه بغلت کنیم. خدارو هزاران بار شاکرم به خاطر دادن فرشته کوچولوی ناز و بانمکی مثل تو. عزیز دلم,رهام خوشگلم,موش موشک مامان  ماهه شدنت مبارک. عکسای ماه 10 ام و 11 ام در ادامه مطلب       دیروز آخرین روز مدرسه بود وشما همراه مامانی رفته بودی مدرسه     قربون خنده قشنگت بشه مامان با اون دندونای خرگوشیت   ...
22 ارديبهشت 1393

10 ماهگی

بازم سر ماه شد و ما با هر زحمتی بود خودمون رو به وبلاگ رسوندیم تا تبریک این ماه رو هم به وروجکمون و همه دوستان و آشنایان و خونواده هامون که همیشه بهمون لطف دارن تبریک بگیم. عید امسال با وجود رهام کنارمون خیلی با سالهای پیش فرق داشت . دیدو بازدیدا،سیزده به در ، 8 امین روز عید که مصادف با سالگرد ازدواجمون بود و خلاصه کل اتفاقات این ماه همراه با نو شدن سال روزای خیلی خوبی برامون رقم زد.حیف که در دسترسی به اینترنت مشکل داریم و زیاد نمیتونستیم بیایم و از ماجراها و شیرین کاریای جدید و بامزه رهام بنویسیم. اگه بخوام یه خلاصه به کارای جدید رهام تو این ماهی که گذشت اشاره کنم میتونم به تقلید کردن کارایی که میکنیم و اداهایی که درمیاره.عاشق آب بازی ک...
22 فروردين 1393

9 ماهگی

9 ماهگیت مبارک رهامم سلام به همه نمیدونم چرا همیشه سر ماه که میشه یه اتفاقی میفته که من نمیتونم به موقع بیام و وب پسری رو آپ کنم... این ماه هم با 2 روز تاخیر تونستم بیام البته بازم نمیتونم مطلب زیادی بنویسم فقط اومدم 9 ماهه شدن جوجه ی بازیگوشمو ثبت کنم. به علت اسباب کشی و کلی کارومشغله و عدم دسترسی به اینترنت فعلا تا اطلاع ثانوی کم پیدا خواهیم شد.انشالاه به محض تموم شدن مشکلات با مطالب و اخبارجدید برمیگردیم.  رهام من،عزیز دردونه مامان همین قد بگم که خیلیییییییییییی نازو دوست داشتنی شدی. بقیه اش بمونه برا بعد. پیشاپیش عید همه مبارک. ...
24 اسفند 1392

آخرین اخبار

سلام به همه دوستان وآشنایان عزیزمون . بازم بلاخره بعد از تاخیرزیاد اومدیم. ماهی که گذشت پر بود از اتفاقات خوب و تازه.که سعی میکنم تاجاییکه یادم بیاد بنویسم. 12 بهمن امسال که روز تولدم بود  خیلی بهمون خوش گذشت چون توهم کنارمون بودی رهامم و شیرینی ولذت خاصی به مجلس میدادی.امسال توروبغلم گرفته بودم و 2تایی شمع های کیک روفوت کردیم ..   خونواده مامانی هم پیشمون بودن و خلاصه که خیلی روز خوبی بود.انشالاه جشن تولد خودت.13م هم بچه های مدرسه به قول خودشون کلاس دوم لپ تاب تولد گرفته بودن برام.که عکس بادکناشو واسه یادگاری میذارم تو وبلاگ تو اگه اجازه بدی. 14 بهمن هم خاله مینا عمل کرد(عمل سختی هم داشت) ولی خداروشکر ا...
2 اسفند 1392

تولد بابایی

  محمدم دوست دااااااااااااااااااارم ای تنها دلیل رد کردن هر دلیل و ای تنها بهانه ی آوردن هر بهانه دیوانه ی مهربانی تؤام…. ای بهترین چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوبتر شد که دنیای من شدی عزیزترینم توبهترین اتفاق زندگی من هستی و تولدت تولد تمام خوبی هاست پس برای من بمان و بدان که تو تنها بهانه برای بودنی تمام وجودم رو بهت هدیه میدم تولدت مبارک       همسر عزیزم همیشه برقرار باش تا بی قرار نباشی چرا که در تمام لحظه‌های سخت و مشکلات زندگی تو تنها تکیه گاهم هستی دوستت دارم. دستانم تشنه دستان تو شانه هایم تکیه گاه خستگیهایت به پاکی چشمانت قسم تا ابد با تو میما...
30 بهمن 1392

8ماهگی

وروجک خان امروز 8ماهه شد. من                                                 یعنی آقارهام         ماهه شدم.   چون کوچولوی شیطون دکمه های لپ تابو خراب کردن ونمیشه درست تایپ کرد پس فعلا به همین چند جمله بسنده میکنم و بعدا انشالاه میام و پست رو تکمیل میکنم.کلی ماجرا و عکس جدید داریم پس منتظرمون باشید... ...
22 بهمن 1392

شیطنتای تازه

سلام گل پسری من.رهام نازم الان خوابوندمت و اومدم سر وبلاگت تا هم از شیطنتای تازه ات بگم هم عکسای جدید بذارم پس مامانی زود بیدار نشو تا من کارمو بکنم.آفرین فندق من اول از همه بگم که شیطونیا و کارای تازه ات اونقد بامزه و شیرین هستن که با نوشتن و چندتا عکس نمیشه توضیح داد چون واقعا خوردنی شدی عروسک من.اونقد اداهات به دل میشینه که آدم طاقت نمیاره گازت نگیره ولی چون اونطوری دردت میاد عوضش محکمه محکم بوست میکنیم دیگه. اما حال و احوال این روزا... (امروز دقیقا 7.5 ماهه شدی) گشت و گذار تو خونه که قبلاها به صورت سینه خیز و زمینی بود الان یه کم ارتفاع گرفته و شما از درودیوار بالا میرید تا قسمتای بالاتر خونه رم دید بزنید.دیگه یه جا بند نیست...
7 بهمن 1392

7 ماهگی

  ماهه شدنت مبارک وای که روزا چقدر تندتند میان و میگذرن و تو داری قد میکشی و بزرگ میشی انگار همین دیروز بود که از بیمارستان آوردیمت خونه... هیییییییی مامانی تو خیلی زود یزرگ میشی و فقط و فقط خاطرات این روزا میمونه و دیگه هیچ.خیلی شیرینه لحظات با تو بودن.. میگم نمیشه یواش یواش بزرگ بشی تا بیشتر با بچگیت عشق بکنیم؟نمیشه میدونم اما اینو بدون واقعا زندگیمون با تو رنگ و بوی دیگه ای گرفته و معنی واقعی عشق در تو خلاصه شده(البته تا بابات حسودی نکرده بگم عشق بین بابایی و مامانی یه عشقه ثابت و پایداره اما عشق تو یه جور خاصیه خیلی نابه... ) گل پسرم دیروز وارد 8 مین ماه زندگیت شدی همزمانم داری دومین دندونتو درمیاری . عزیز دلکم خدا هم...
23 دی 1392

مراسم دیشلیح ( آش دندونی ) خونه مامان بزرگا

  بعد از چند روز تاخیر با کلی عکس جدید اومدیم پس بدون هیچ مقدمه ای فقط میریم که عکس ببینیم     مراسم آش دندونی خونه مادر بابایی     اینجام مراسم دندونی خونه مادر مامان     چون خونواده هامون شهرای دیگه بودن مجبور شدیم دوبار مراسم آش دندونی داشته باشیم از هردو مامان بزرگت ممنونیم بابت درست کردن آش دندونیت دستشون درد نکنه.   ...
20 دی 1392